شعری زیبا از صابر خراسانی
یادتان هست همه عین برادر بودند؟
تاجر و کارگر انگار برابر بودند…
یادتان هست چه شوری همه جا برپا بود؟
عجم و ترک و لر و کرد و عرب آنجابود…؟
یادتان هست همه گوش به فرمان بودند…؟
سینه چاک سخن پیر جماران بودند…؟
یادتان هست که میگفت اگر پُرباریم…
همه را از نمک ماه محرم داریم…؟
یادتان هست که ازحیله دشمن میگفت…
یادتان هست که ازپیله دشمن میگفت…؟
گفت دلداری دشمن دلتان را نبرد…
مثل طوفان زده ها، حاصلتان را نبرد…!
جنگ، جنگ است فقط رنگ عوض میگردد…
نقشه ها درپی هرجنگ عوض میگردد…
جنگ آنروز اگر موشکی و سرکش بود…
آتش فتنه امروز، پر از ترکش بود…!
"جنگ امروز، به دنبال اصول دین است…"
این همان زخم قدیمیست، ببین چرکین است…!
چشم واکن اخوی، خوب ببین یارکجاست…
نخل بسیار، ولی میثم تمارکجاست…؟
اَیْنَ عمار کجایید جوانان وطن…؟
اَیْنَ عمار بیایید جوانان وطن…
ما محال است که از بیعتمان برگردیم…
تاکه مثل پسر فاطمه بی سر گردیم…!
بعداز شام سیه بال، سحر می آید…
{ یوسف گم شده، دارد ز سفر می آید…}
یادتان هست که مدیون شهیدان هستیم…؟
اهل جمهوری اسلامی ایران هستیم…